هذیان 4
سلام
میشه عاشقم نباشین؟
آره میشه عاشقم نباشین؟
التماس میکنم. بذارین راحت باشم. بذارین کاملاْ راحت هر وقت که خواستم تصمیم
بگیرم بمیرم ؛ چه ایرادی داره؟
چرا هر وقت کسی حتی از من خوشش می یاد یا عذاب میکشه یا عذاب میده؟ چرا
همش دوست داشتن ها وقتی جدی میشه غم هم باهاشه؟
بی خیال. اومدم بگم دارم میرم به تهران. همین سه شنبه شب. برای هم درمان هم
چون میدونم درمان خبری نیس لااقل ولگردی تو خیابوناش! آخ که نمیدونم چرا هر
وقت میخوام برم مسافرت دوس دارم سفر آخرم باشه. میدونی خیلی لذت بخشه که
بری سفر بعد که از همه حلالیت خواستی بتونی با خیال راحت بمیری.
خیلی خوبه چون خاطره ی خوب میذاری و بهتر اینکه کسی نمیدونه چه جوری مُردی.
اینم بی خیال.
زندگی
زندگی با تو چه زیباست نمی دانی تو
دل من غرق تمناست نمی دانی تو
شوق دیدار تو در باغ دلم می شکفد
بلبل مست تو تنهاست نمی دانی تو
جز تو کس نیست که من منتظر او باشم
دیده ام سفره بیاراست ؛ نمی دانی تو
دل به سودای تو هر شب به سحر می بندم
بی تو هر شب شب یلداست نمی دانی تو
چلچله مژده ام آورد که خواهی آمد
آشیان تو همین جاست نمی دانی تو
با من از سنگدلی قصه مگو می دانم
غصه در چشم تو پیداست نمی دانی تو
لحظه ای فکر تو از خاطر من دور نبود
با تو گفتن چه فریباست نمی دانی تو
خیره بر موج شوم تا که تو ساحل هستی
دل من عاشق دریاست نمی دانی تو
همه جا ورد زبانست مرا نام تو گر
در دلم عکس تو زیباست نمی دانی تو
دم به دم شامه ی من عطر تو را می بوید
صحبت از دیدن گل هاست نمی دانی تو
باز کن پنجره را ای مه خورشیدنگار
کوچه مشتاق تماشاست نمی دانی تو
تا تو دنیای منی شعر ز من می بارد
دفترم پر ز غزل هاست نمی دانی تو
گرچه تصویر تو ثبت است در اندیشه ی فخر
همه امروز تو فرداست نمی دانی تو
شعری از اسدالله حیدری فخر
و دو شعر از مجید پورسلطانی زرندی
( ۱ )
نه ؛ تو از پیش ِ منِ ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر پس از این عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
زندگی راه درازی است پر از وسوسه ها
بی من از وحشت این جاده نباید بروی
زخمی ام ؛ خسته ام ؛ آشفته و بی سامانم
نیستم جان تو آماده ؛ نباید بروی
آه صیاد ! در این دشتِ بلا می میرم
شد اسیرت دلِ آزاده ؛ نباید بروی
از شب بی تپش پنجره ام ای مهتاب
ای گلِ روشن شب زاده نباید بروی
( ۲ )
روبرو پنجره باز است خودت می دانی
دیدنت روح نواز است خودت می دانی
به سراغ من اگر آمدی آئینه بیار
چشم من آینه باز است خودت می دانی
همه جا مسئله ی من ؛ و تو عشق است ببین
عاشقی مسئله ساز است خودت می دانی
تو بیا تا کمی از عشق بدزدیم شبی
سرقت عشق مجاز است خودت می دانی
تا تو پیدا بشوی در شب تاریکی من
آسمان غرقه ی راز است خودت می دانی
خانه ی دوست همین جاست ولی مثل شبم
گیسوی دوست دراز است خودت می دانی
ایشالا از این به بعد اینجوری می شیم ( ایشالا ) :
مطلب هفته :
مقاله ای از رضا امیرخانی ( به این اسلام آقازاده رسماْ کافرم )
حالی درون پرده بسی فتنه می رود
موزیک هفته :
امون بده از مسعود اسلامی ( با پسورد www.behsoft.com )
شهد مسموم از حامد هاکان و چاوشی
فعلاْ همینا تا بعد